دو ماهگییت مبارک گلم...
امروز1393/04/10 است و گل پسر مامانی و بابایی دو ماهه شد .تو هر روز بزرگ و بزرگتر میشی و به توانایی هات اضافه میشه.تماشای رشد و بالندگی تو بزرگترین پاداش خداست برای مامانی و بابایی...
- 33روزه بودی که برای اولین بار واسه بابایی خندیدی.(فدای اون لبخندت بشم عزیزم)
- 38روزه بودی که تونستی گردنتو نگه داری.
-عادت کردی فقط در حالت دمر می خوابی و میتونی در حالت دمر سرتو بلند کنی و بچرخونی.
-میتونی پاهاتو به دستای مامانی فشار بدی و خودتو بالا بکشی.
-خیلی با خودت حرف میزنی و آواز می خونی و همش میگی:اقووو -اهووو.
-حموم کردن رو خیلی دوست داری و بعد از حموم ،دو سه ساعت راحت می خوابی.
- ابروها و مژه هات رشد کردن و پر رنگ شدن ولی متاسفانه سرت هنوز خلوته!!!
در کل پسر خیلی خوبی هستی و مامانی و بابایی رو اذیت نمی کنی.(البته منهای این کولیکهایی که داری)
امروز با بابایی رفتیم و شما واکسن نوش جان کردی.قربون پسرم برم که مثل مـــــــــــــــــــــرد بود و کم گریه کرد...
حالا چند تا عکس از وجنات دردانه مامانی و بابایی:
تمام رخ ...
نیم رخ...
عکسهایی از نگاههای نافذ و مبهوت گل پسر مامان...
نمونه هایی از مدل های متنوع خوابیدن عزیز دل مامانی...
ماجراهای امیرعلی و ...
مسابقه شیر خوری امیر علی و پسرخالش،مرتضی جوون...
اینم عکس عسل مامان و بابایی مهربونش در کوهسنگی...