امیرعلی عزیزمامیرعلی عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

عاشقانه های من برای فرزندم

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست...

پلک جهان می پرید

دلش گواهی میداد

اتفاقی می افتد

اتفاقی می افتد

و

فرشته ای از آسمان فرود خواهد آمد.

فرهنگ لغات گل پسرم....

امیر علی عزیزم که الان تقریبا 18 ماهشه واسه خودش دیکشنری جدیدی ایجاد کرده و این مدلی حرف میزنه... اولین کلمه ای که گفت : بـابـا... پسرم به شدت باباییه، البته این حس مشترک من و پسرمه که دو تاییمون عاشقانه بابا مصطفی رو دوست داریم چون بهترین بابای دنیاست... به شیر میگی: نیش   به بالش میگی: دش   به شلوار میگی :اوار  به بشین میگی: بیش  به ماشین میگی: میش  به مرسی میگی: میس  به خاموش میگی: مموش  به آقا میگی: آگا   به بالا میگی: پایین  به پایینم میگی: پایین  به سلام میگی: انام &nb...
19 مهر 1394

دلنوشته ای برای تو....

امروز نوزدهم مهرماه 1394 است. امروز یک سال 5 ماه و 9 روز است که در سطر سطر دفتر خاطراتم از هستی ات نوشته ام و بر بوم زندگیم رنگ بودنت را رقم زده ام. ما با تو اولین ها را تجربه کردیم. اولین حس زیبای مادر شدن ،اولین حس دلپذیر پدر شدن و اولین روز هایی که در قلب و یاد ما نقش ماندگار زد. اولین روزی که لبخند زدی ،اولین روزی که پا بر زمین نهادی و تمام قد ایستادی و اولین روزی که لب به سخن گشودی و گفتی : بــــــــــــــابــــــــــــــا.... شیرین سخن من! تو که از لبانت گل واژه های عشق جاریست ،نوازنده دل نشین ترین آهنگ زندگی منی. واژگان تو گرچه ناقص و ناتمام ادا میشوند اما کامل ترین معانی را در ذهن من ترسیم ...
19 مهر 1394

بدون عنوان

سلام عشق من ،سلام دنیای من و بابایی ،ســــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــام!!!   از آخرین پستی که برات گذاشتم شش ماه میگذره.این شش ماه پر بود از خاطرات شیرین و گاهی هم تلخ....   اسفند ماه پسر گلم 10 ماهه شد،حالا می تونست رو پاهاش بایسته و با کمک ما یکم راه بره....   فروردین ماه امسال بهترین نوروز بود واسه من و بابایی،چون فرشته کوچولویی که پارسال چشم به راهش بودیم ،امسال در آغوشمون بود و این یعنی خود خود خوشبختی...                          اردیبهشت ماه پسر گلم واکسن یکسالگی رو نوش جا...
19 مرداد 1394

بدون عنوان

گل پسر مامان دهم بهمن ماه نه ماهه شد. پسر نازنینم این ماه کلی شیرین کاری یاد گرفته... -یاد گرفته وقتی بهش سلام میکنیم دستشو بالا میبره... -یاد گرفته بای بای کنه... -چهار دست و پا میره... -وقتی اهنگی میشنوه،جو گیر میشه قر میده و اواز میخونه... -به دندونهای خوشگلش اضافه شده والان هشت تا داره.همیشه هم مامانی رو گاز میگیره... -از در و دیوار بالا میره و وروجکی شده که اگه یه لحظه ازش غافل بشم یه دسته گلی به اب میده... این ماه من و پسرم رفتیم خونه خاله مریم و خاله معصومه ویه مدت پیششون موندیم.          حالا عکسهای عزیز دل مامانی و بابایی.... -مهمونی کو...
9 بهمن 1393

کاکل زری مامان 8 ماهه شد...

پسر نازنینم دهم دی ماه  8 ماهه شد. عزیز دل مامان روز به روز شیرین تر میشه و خواستنی تر.توی این ماه مهارتهای زیادی رو یاد گرفتی. - گل پسر مامان یاد گرفته دست بزنه.(قربون اون دستهای بلوریت بشم من) -سینه خیز رفتنو خیلی حرفه ای یاد گرفته.(سینه خیز سرعتی ،عبور از مانع و...) -دد ،بب ،ام ،مام و... به دنیای واژگان پسرم اضافه شده و حالا میتونه با ما صحبت کنه. - عاشق تاب بازیه...                     - میتونه خودشو به پشتی بگیره و بلند بشه و چند قدمی هم کنار پشتی راه بره.           &...
10 دی 1393

بدون عنوان

سلام گل همیشه بهار من... خوشگل مامان دهم آذرماه 7 ماهه شد. حالا پسرم غذا میخوره،سینه خیزو در حد تیم ملی بلده و روروءک سواره ماهریه. خیلی وروجک شدی،من و بابایی از پس شیطنتهای تو برنمیایم... عاشق این هستی که بری آشپزخونه و پیازارو بریزی بیرون و به من نگاه کنی تا بیام دنبالت... اصلا با اسباب بازیهات بازی نمیکنی ،دایم توی کابینتی و با کفگیر و ملاقه ها بازی میکنی... همیشه یا توی کشوی لباسهای منی یا کشوی لباسهای خودت که بهمشون بریزی. خلاصه خیلی شر شدی و بیشتر از اون بانمک و دوست داشتنی... من و بابایی اندازه تموم دنیا دوست داریم عزیزکم...              &nb...
12 آذر 1393

پنج ماهه شدی گل پسرم...

گل پسرم 10 مهرماه پنج ماهه شد.این ماه خیلی خاطره انگیز بود. - اول اینکه به مناسبت دندونهای دردونه مامانی و بابایی،آش دندونی درست کردیم و خاله ها و دایی ها و عمه ها و عموهارو هم دعوت کردیم...     - توی این ماه مامانی برای شما فرنی درست کرد و شما هم خیلی خوب نوش جان کردی.(فدای پسر خوش اشتهام بشم من...)                                               - اینجا هم پسرم شیرجه زده تو سفره و ... ...
13 مهر 1393

چهار ماهه شدی عزیزکم...

پ سرک عزیزم ! دهم شهریور ،شروع پنجمین ماه از زندگی توست. توی یک ماه گذشته کارهای زیادی یاد گرفتی که من و بابایی رو شگفت زده کردی... این قدر شیرین و دوست داشتنی شدی که همه عاشقتن...عمو ها و دایی ها و خاله ها وعمه ها... امروز پسر خالت مصطفی که چهار سالشه به من گفت:خاله،چرا من امیرعلی رو اینقدر دوست دارم؟؟!! زهرا دختر داییت،به خاطر تو یک هفته پیشمون موند تا با تو باشه... توصیفی که بیشتر اطرافیان در مورد تو میگن اینه که نگاهت خیلی بزرگتر از سن و سالته و خیلی معنی داره،جوری که آدم از نگاهت خجالت میکشه. از شیرین کاریهات بگم که: -هر وقت به پشت روی زمین میذارمت ،سریع با یه حرکت میچرخی و به شکم میخوابی... -مدل خوا...
12 شهريور 1393