امیرعلی عزیزمامیرعلی عزیزم10 سالگیت مبارک

عاشقانه های من برای فرزندم

بدون عنوان

امروز امیرعلی مامانی و بابایی 100روزه شد. گذشت 100روز از عمر تو گرچه شیرین و دوست داشتنی بود اما با استرسهای زیادی همراه بود. دغدغه های یک مادر بیشمارند من با تمام وجود خودمو در قبال تو که بزرگترین نعمت زندگی ما هستی،مسئول میدونم. دوست دارم جوری ازت نگهداری کنم که ازم راضی باشی. تو گرچه زبون حرف زدن نداری و فقط با نگاهت با من حرف میزنی اما بدون که رضایت خدای مهربون و تو برام خیلی مهمه و من باید امانت دار خوبی باشم... توی یک ماهه گذشته بزرگترین لذت برای من و بابایی، دیدن مهارتهای تو بود که روز به روز آپدیت میشد. قدت شده 61 سانتی متر و وزنت به 6 کیلو گرم رسیده. -خیلی خوش خنده شدی و در هر حالتی آمادگی خندیدن داری.   &nb...
12 مرداد 1393

دو ماهگییت مبارک گلم...

امروز1393/04/10 است و گل پسر مامانی و بابایی دو ماهه شد .تو هر روز بزرگ و بزرگتر میشی و به توانایی هات اضافه میشه.تماشای رشد و بالندگی تو بزرگترین پاداش خداست برای مامانی و بابایی... - 33روزه بودی که برای اولین بار واسه بابایی خندیدی.(فدای اون لبخندت بشم عزیزم) - 38روزه بودی که تونستی گردنتو نگه داری. -عادت کردی فقط در حالت دمر می خوابی و میتونی در حالت دمر سرتو بلند کنی و بچرخونی. -میتونی پاهاتو به دستای مامانی فشار بدی و خودتو بالا بکشی. -خیلی با خودت حرف میزنی و آواز می خونی و همش میگی:اقووو -اهووو. -حموم کردن رو خیلی دوست داری و بعد از حموم ،دو سه ساعت راحت می خوابی. - ابروها و مژه هات رشد کردن و پر رنگ شدن ولی متاسف...
10 تير 1393

نامه ای برای تو...

  سلام به شیرین ترین بهانه زندگیم ،امیر علی... زیبا کودک من، تو زاده اردیبهشتی ولی برای من خود خود بهشتی... نگاه معصومت، تصویری است از پاکی و صداقت. صداقت نابی که فقط در زلال چشمان تو پیدا می شود. لمس دستان کوچکت، لمس زیبایی و خوشبختی است.آنگاه که دستانم را می فشاری مرا به اوج می رسانی، اوج خوشبختی... خوابت آنچنان آرام و سفید است که گویی جز رویا در آن نیست ،خواب تو آرام ترین خواب جهان است ... وجودت سراسر مهر است و مهربانی ،هستی ات سراسر عشق است و عاشقی. تو آیینه ای هستی از عظمت و قدرت خدا .عظمتی که در خلق معجزه ای چون تو پیداست. عاشقانه من با تو،زیباترین فصل زندگانی من است.آنگاه که چشم در چشم من،لب به خنده می گشایی....
30 خرداد 1393

روز های شیرین با تو بودن...

پسرم بهار امسال سرسبزترین بهار بود برای من و بابایی چرا که زیباترین گل دنیارو برامون به ارمغان آورد. گل پسرم حالا که میتونم با دستام لمست کنم و تو رو در آغوش بگیرم میفهمم که بهشت زیر پای مادر نیست بلکه تو دستهای مادره... اولین شبی که تو اومدی پیش ما شب خاطره انگیزی بود.تا صبح من و بابایی هر یک ساعت با صدای گریه تو بلند میشدیم و با سرنگ بهت شیر میدادیم،آخه تو نمیتونستی خودت شیر بخوری هنوز ضعیف بودی. چند روز بعد فهمیدم شیرم اینقدر رقیقه که شما سیر نمیشی که با نظر پزشک شیرخشک به شیر من اضافه شد. خدارو شکر تو در کل پسر آرومی هستی که فکر میکنم تاثیر سوره والعصره که من تو دوران حاملگی زیاد میخوندم. 19 اردیبهشت وقتی 10 روزه بودی مادربزرگ ب...
8 خرداد 1393

آمدی جانم به قربانت ولی اینجوری چرا...

سلام گل پسرم .سلام امیر دل من ،سلام... بالاخره کاکل زری مامان با کمی تاخیر در تاریخ 1393/02/10 ساعت 14:45 در بیمارستان امام حسین (ع) دیده به جهان گشود. شیرین ترین لحظه عمرم وقتی بود که در اتاق عمل صدای گریه ات رو شنیدم و روی ماهت رو بوسیدم. و تلخ ترین لحظه زندگیم وقتی بود که فهمیدم هنوز نمیتونم تورو در آغوش بگیرم و تو به علت یک بیماری به نام TTN راهی NICU شدی.5روزی که تو در NICU بودی کابوسی وحشتناک بود که شد یادگار رویای میلاد تو. توی اون روزها من نه دل موندن پیش تو رو داشتم نه پای رفتن از پیش تو رو ، برزخی بود غیر قابل تصور...                  &...
26 ارديبهشت 1393

دلنوشته...

سلامی به زیبایی بهار به کودک بهاریم، به عزیز دلم که اردیبهشتی است. سلام به زیباترین هدیه خدا که نفسش شمیم عطر بهشت دارد و دستانش نوری از فردوس برین. سلام به زیباترین ترسیم لبخند خدا بر بوم زندگیم ،سلام....                                           9 ماه گذشت... 9 ماه انتظار یعنی :270 روز فراق و هجران ،6480 ساعت اشتیاق وصال ،388800 دقیقه زندگی با رویای تو و 233280 ثانیه تپش و تشویش و دلهره. و همه خوب می دانیم که عقربه های ساعت با ...
2 ارديبهشت 1393

...

سلام گل پسر من،سلام عزیز دل من... 1393/1/16 پنج هفته از آخرین سونوگرافی میگذشت و من باید برای تعیین تکلیف نهایی و اینکه ببینیم شازده پسر ما کی نزول اجلال می کنن و دیده مارو به جمال خودشون منور می کنن،دوباره می رفتم سونوگرافی. 16 فروردین بعد از یک تعطیلات طولانی و خسته کننده رفتیم سونوگرافی. کوچولوی ما 35 هقته بود و خدارو شکر صحیح و سالم بود اما بس که شیطون بلا بود دوباره چرخیده بود،تو این 9 ماه این سومین بار بود که این وروجک می چرخید.تا هفته 27سفالیک بود از 27تا35 بریچ بود و حالا دوباره سفالیک شده بود. سر و ته شدن این تربچه یعنی  حالا حالاها باید منتظر می موندیم تا هر وقت دل بچم برای مامانی و بابایی تنگ شد تشریف بیارن. د...
2 ارديبهشت 1393

سلامی دوباره

سلام وروجک من،سلام عزیزک من،خیلی وقت بود که بهت سر نزده بودم حالا اومدم با یک عالمه خبرای خوب...                                                                   اولین خبر اینکه،بالاخره با مرخصی مامانی موافقت شد،حالا من و پسرم میتونیم این روزهای آخرو در آرامش سپری کنیم.(آخه محیط کار من پر بود از استرس و هیاهو..) دومین خبر اینکه،خاله مریم هم نی نی دار شده... گل...
7 فروردين 1393

اسم و رسم...

سلام جوجه طلایی من ،سلام شازده کوچولوی من ،سلام... پسر گلم مطالب قبلی دل نوشته های من بود برای تو ولی حالا که یک پارچه آقا شدی می خوام مرد و مردونه با خودت صحبت کنم و مخاطبم فقط تو باشی ،فقط تو...                        چندتا خبر دارم برای گل پسرم.. اول اینکه بهت تبریک میگم اول بهمن ماه وارد هفت ماهگی شدی.حالا قدت 34 سانتی متر و وزنت 680 گرمه.پوستت کم کم داره صاف میشه. حالا دیگه گاهی نوازشم میکنی گاهی هم مشت و لگد میزنی و با مامانی حسابی بازی می کنی...              ...
6 بهمن 1392