آمدی جانم به قربانت ولی اینجوری چرا...
سلام گل پسرم .سلام امیر دل من ،سلام...
بالاخره کاکل زری مامان با کمی تاخیر در تاریخ 1393/02/10 ساعت 14:45 در بیمارستان امام حسین (ع) دیده به جهان گشود.
شیرین ترین لحظه عمرم وقتی بود که در اتاق عمل صدای گریه ات رو شنیدم و روی ماهت رو بوسیدم. و تلخ ترین لحظه زندگیم وقتی بود که فهمیدم هنوز نمیتونم تورو در آغوش بگیرم و تو به علت یک بیماری به نام TTN راهی NICU شدی.5روزی که تو در NICU بودی کابوسی وحشتناک بود که شد یادگار رویای میلاد تو.
توی اون روزها من نه دل موندن پیش تو رو داشتم نه پای رفتن از پیش تو رو ، برزخی بود غیر قابل تصور...
بعد از 5 روز ساعت 9 صبح روز 1393/2/15 یک خبر،من و بابایی رو غرق شادی کرد و اون خبر ترخیص گل پسرم بود.بعد از ترخیص امیر قلبم،امیر علی مستقیم از بیمارستان رفتیم حرم ...
توی تمام این روزهای سخت و دشوار بعد از خدا تنها امید و دلخوشیم به همسر و مادر مهربان و صبورم بود...
این هم عکسهای کاکل زریه مامان که حالا شده تمام هستی من و بابایی....
خدایا خیلی خیلی ممنونم که منو لایق همچین گوهری کردی ...
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از دست حسود چمنش